2019-10-02

تو تمام دقایق نشمرده زندگی منی
انها که نشسته‌ام لب پنجره
باد پیچیده در موهایم
قلبم تند زده
انها که پایم را فرو بردم تا مچ در اب سرد رود

تو تمام دقایق نشمرده منی
همانها که برای تکرارشان باقی دقایقم را نسیه میدهم

تو برگ درختی در پاییز
زرد و سرخ
همانها که بچه‌ها در راه مدرسه جمع میکنند برای لای کتاب
همانها که سالها بعد لای کتابهای فراموش شده پیدا میشوند

تو تمام زندگی منی
من در رویاهایم دوباره به دنیا میایم
دوباره ده باره صدباره
و هربار تو تمام زندگی من میشوی
هربار
ده بار
هزاربار
میشوی زندگی‌م
میشوی روح و عمرم
میشوی جانم

2019-01-30

بطور مداوم سرمشغول «زندگی» ام! از کارهای نکرده و ساعت که تند‌تند جلو می‌رود و روز‌هایی که شب و شب‌هایی که روز می‌شوند. مدام حواس‌م پرت کار‌هایی که مدت‌هاست منتظر منند و آن‌هایی که از فرط فراموشی یادم نمی‌آن، می‌شود (این مالِ پَرت بود).
از یک کار به کار دیگری می‌پرم؛ دنبال وبسایتی می‌گردم که موردِ موردِ نظرم رو نشون می‌ده؛ یا بهتر بگم «نشونم بده»! چون حتی اغلب نمی‌دونم دقیقا دنبال چه هستم. بعد آدم‌های دور و (اغلب نزدیک) زندگی‌م رو در همین‌جا و گاهی در واقعیت می‌بینم و حواسم به اون‌ها و کارهاشون و مدل‌شون و همه چی‌شون پرت می‌شه. بعد دچار افسردگی عمیق می‌شم. یعنی ته دلم می‌لرزه و اینبار بیشتر نمی‌دونم.
بدترش اینه که جای آیکون‌های گوشی‌م هم اگه این وسط عوض شه دیگه نمی‌تونم به هیچ نحوی تمرکز کنم! یا اگه شامپوم یه بوی خاصی بده، یا مثلا اگه برگ‌ها ریخته باشه توی حیاط پشتی.
گاهی انگار تو این دنیا دچار یک بهت‌زدگی و گم‌گشتگی عمیقی هستم از نوعِ.....کاش می‌دونستم از چه نوعی! گاهی یادم می‌ره زندگی کنم، یادم می‌ره همه این تفریحات و کار‌ها برای اینه که لذت ببری، تیک زدن نیست! که تیک بزنی خیالم تخت این هفته «شام بیرون خوردم»، یا «فیلم دیدم»؛ انگار بخوام به خودم یادآوری کنم یا بقبولونم که «هنوز زنده هستی، با همون کارایی که زنده‌ها میکنن». -

اما هر روز صبح این سایه‌های روی دیوار خیلی خوشحالم میکنن.

Jan 30th

2018-02-19

یکشنبه ها 

یکشنبه های لعنتی 

تو را از من می گیرند 

2017-08-24

تو رفته ای و 
من حتی به گرد خاطرت نمی رسم 
چه دنیای غم انگیز زشتی 
***

te has ido y
ni siquiera te recuerdo
que mundo tan triste y feo

***
you are gone and
I don't even remember you
such a sad ugly world.

2017-06-26

بيا بازي كنيم
تو ستاره ها را بشمار
من تو را تماشا مي كنم
و حواس ات كه نبود
عاشق ات مي شوم
***

Let's play.
you count the stars
I watch at you
and when you are not aware
I fall in love with you.

***
Vamos a jugar
Tu cuenta las estrellas
Yo te miro
Y cuando que no miras
me enamoro de ti.

2017-06-13

عاشق هستم
عاشق شعرهاي تو
و خاطرت كه
زير باران مانده است
براي ات چتر باز مي كنم
خيس نمي شوي،
بانوي من!
***

I am in love
in love with your poems
and your memory
that was left under the rain
I have umbrella
you won't get wet
my sweets.

***
Estoy enamorado
enamorado de tus poemas
y tus recuerda
que esta abandonada
en la lluvia
tengo paraagua
no te vas a mojar
mi niña.

2016-12-18


روی زمین
دو بار
يک بار در خيابان نفت
بار دیگر در خیابان نفت
مُردم
***

On the earth
twice
first time in Naft Street
second time in Naft Street
I died

***
En la tierra
dos veces
la primera vez en la calle Naft
la segunda vez en la calle Naft
me morí

2016-05-06

خواستنی در سکوت
سرانگشتان جسور
می لغزند بر پوستی
تسلیم
***

Quietly desirable
daring fingers
slip away on the skin
surrender

***


صبح جمعه های آفتابی و ساکت
فصل شکوفه های سرما زده
در تسلیم کامل بودیم به هم
نبردی صورت نگرفت
و ما در هم نیآویختیم
***

Those sunny tranquil Saturday mornings
the frozen blossom season
we were surrender to each other
there was no battle
and we didn't make love

****


2016-02-07

دو بید بودیم در کنار هم
یکی مان
مجنون
***

We were two willows next to each other
one of us
in love

***


2015-09-18

رفیق
میان تو و من
دریاها
راه ها 
میان تو و من
آسمان
فاصله
***

Comrade
between you and I
the seas
the roads
between you and I
the sky
the distance.

***
Comrada
entre tu y yo
los mares
los caminos
entre tu y yo
el cielo
la distancia.

2015-04-29

مي گذارم ات كه بروي
اينطور
همه چيز راحت تر است
حتي بودن ات
***


I let you go Jan*!
this way
all seem to be easier
even your being.

***
Te dejo ir, Jan!
asi
todo parece mas facil
incluso tu presencia.


*Jan (Persian: جان‎‎) or Jaan is a Persian word originally meaning 'life' and 'soul', also used as a name with extended meanings 'beloved one' or 'dear'.

2015-04-13

از خودم در آينه عكس  مي گيرم
با من در آينه آشنا مي شوی
- این تویی ماهرو جان؟
مي خندي و گوشه هاي ات چين مي افتد
- آه که چقدر زیبایی؛
ماهروي  پا به سن من!
***

I take a photo of myself in the mirror
you see me in the mirror
- is that you "Mahroo Jan"?
you laugh and wrinkles around your corners
- you are so pretty!
My aged Mahroo!

***
saco una foto en el espejo de mí misma
me conoces en el espejo!
- eres tú! Mahroo Jan!
ríes y se arrugan tus comisuras!
-ah! eres tan bonita!
la cara de luna envejecida mía!

2015-02-21

شعرها پر از "تو" هستند
من چه بنویسم!
***


Poems are full of "you"
what else I can say!

***
Todas las poemas
estan llenas de "ti"
que tengo yo para decir

2015-02-07

چون وطن
تو را ميان غربت
رها كرده ام
***


Like home
I abandoned you
in foreign land.

***
Como la madre tierra
te abandone
en la tierra extranjera
میان رویا
میان عشقبازی 
ترانه مي خوانم
براي خودم
براي تو
***


I am a dreamer
when we make love
I sing
for me
for you

***
Entre los sueños
entre hacer el amor
canto
por yo 
por ti

2014-12-06

تو و 
خیابان وصال و
تمام بارهای بی من
***


You and
Vesal* street
and
every time "me-less".
***

Tu y
la calle de encontrar
cada vez sin mi


*Vesal is Persian means to unite with the lover. It is also a street in Tehran.

2014-11-18

چه خوبي، آینه! 
در تو می بینم که
تنها نیستم...
***


Hey mirror!
How good you are!
I see in you,
That I am not alone.

***
Espejo!
eres tan bueno!
veo en ti
que no estoy sola.

2014-11-16

این خراش ها را می بینی؟
! اول افتادم  و بعد کشیده شدم
نگاه ها؛
خنده ها و نوازش ها؛
! شدند این خراش های سر تا پا
- روی خوشی کشیده شدم -
این زخم های بزرگ را می بینی؟
***


You see these scratches?
I fell down first
then dragged away!
looks;
smiles and touches;
they became these scratches all over me
-I was dragged on joy-
you see these wounds?

***

2014-10-14

تو از من
ارث خواهي برد!
هر شب؛
خواب ات را مي بينم
***

You from me
will inherit!
every night;
I dream of you

***

2014-10-02

زندگی را در قوری دم کن
چای اول صبح
دلزدگی ها را بکن چای کیسه ای
بی طعم و عطر
بعد
گرم از آفتاب تابستان
چای بریز
یکی برای من
یکی برای تو
در خلسه خوشبختی 
***


Brew the life in a tea-pot
early morning tea
all the boredom
make them a teabag
tasteless
then
warm from the summer sun
pour some brewed tea
one for me
one for you
full of happiness

***